زنان تنها
زنان تنها از تاريکی نمی ترسند. آنها زمانی را به ياد می آورند که مادر و پدر شبها قبل از خواب چراغ را برای دخترشان يکی دو بار خاموش و روشن می کردند و می گفتند در تاريکی هم همان چيزهايی هست که در روشنايی.
زنان تنها به خودشان می گويند در تاريکی هم همان چيزهايی هست که در روشنايی و اينطور است که اصلا از تاريکی نمی ترسند.
زنان تنها وقتی نيمه های شب از خواب می پرند، کسی را کنارشان ندارند که به آنها بگويد چيزی نيست، خواب بد ديده ای. آنها خودشان به خودشان ياد آوری می کنند که چيزی نيست و خواب بد ديده اند. در چنين مواقعی، با اينکه از تاريکی نمی ترسند اما ترجيح می دهند در رختخواب بمانند و زير پتو بخزند.
به ندرت اتفاق می افتد که از جا بلند شوند، چراغ را روشن کنند، دور خانه چرخی بزنند و يا کمی آب بنوشند.
زنان تنها تقويم های بزرگی دارند. آنها در تقويم هايشان فهرستی از کارهای مهم آن روز يا هفته تهيه می کنند. بعضی ها اين کار را قبل از خواب، و بعضی ديگر آن را نزديک وقت نهار انجام می دهند.
تقويم برای زنی تنها چيزی فراتر از يک تقويم است ... چيزی است در رديف همکار، هم بازی.
زنان تنها بعضی روزها هوس می کنند درست و حسابی آشپزی کنند. با اينکه خورنده ای غير از خودشان وجود ندارد، غذايی لذيذ وپر دردسر انتخاب می کنند و با تمام وجود تلاش می کنند که طعم آن غذا مانند آنی بشود که مادر و مادربزرگشان می پزد.
در حين پخت و پز بارها غذا را می چشند و مدام به آن ور می روند. پس از حاضر شدن، آن را بی تشريفات برای خودشان سرو می کنند و حين خوردن خاطرات قديم را در ذهن دوره می کنند.
برای زنان تنها پختن اين جور غداها کاری فراتر از آشپزی ساده است، کاری است در رديف خلق اثری هنری و جاودان.
زنان تنها زير دوش احساس خوشبختی می کنند. سقوط آب گرم روی موها و تن به آنها حس زنده بودن می دهد، زنده بودن، لمس شدن، دوست داشته شدن.
آب مهربان است. آب نزديک است. آب در آغوش می گيرد، گرما می دهد و قضاوت نمی کند.
زنان تنها به آب مانند مادربزرگی پير و دوست داشتنی نياز دارند و احترام می گذارند.
زنان تنها موقع خشک کردن موها، بی دليل از برخورد باد داغ با سر و صورتشان خنده شان می گيرد.
در آينه برای خودشان ادا و شکلک در می آورند، اگر وقت داشته باشند شانه را مثل ميکروفن جلوی دهن می گيرند و با آهنگی که از راديو پخش می شود هم صدا می شوند.
در زندگی زنان تنها، راديو نقش يک هم خانه،نقش يک همکلام را دارد.
زنان تنها پيش از شروع فصل سرما برای خود سوپ می پزند. آن را در چندين ظرف پلاستيکی می ريزند و در فريزر قرار می دهند. وقت مريضی از خودشان خوب مراقب می کنند.
آنها می دانند که اگر زود خوب نشوند کسی نيست که فهرست کارهای يادداشت شده درتقويم را سر و سامان دهد.
زنان تنها، هر از چند گاهی در تنهايی بر تنهايی خويش گريه می - کنند. پيش خودشان از زندگی و زندگان شکايت می کنند. از روزگارکه آنها را به تنهايی رانده است، از آدمهايی که اصلا مثل آب نيستند.
آنها اعتراف می کنند که از تنهايی خسته اند، که می ترسند برای هميشه تنها بمانند، آنقدر تنها بخوابند و بيدار بشوند و کار کنند وبخندند و گريه کنند و مريض شوند، تا يک روز بالاخره تنها بميرند.
آنها شبی را در همين فکرها و ترس ها و اشک ها سپری می کنند اما ...زنان تنها از تاريکی نمی ترسند.
هر چقدر هم که با ترس تا ابد تنها ماندن دست به گريبان بشوند، هيچ وقت در آن غرق نمی شوند.
زنان تنها صبح روز بعد وقتی که از خواب بيدار شدند، خود را در آينه نگاه می کنند و بعد لبخند زيبايی روی لبهايشان نقش می بندد.
با راديو هم آواز می شوند و در نوشيدن يک ليوان چای داغ و شيرين لذتی عميق کشف می کنند.
تقويمشان را زير بغل می زنند، از خانه و راديو خداحافظی می کنند و شيرجه می زنند در جريان زندگی، تا با همه نيرو از همين تنهايی هم، بهترينی را که می توانند خلق کنند.
زنده باد تمامی زنان تنهای تقويم به دستی که از زندگی سرشارند، قبل از شروع فصل سرما برای خود سوپ می پزند و هيچ از تاريکی نمی ترسند.