Another poem from an unknown poet!
گفتمش: دل ميخری؟ پرسيد: چند؟
گفتمش: دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود ٬ تا بخود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود٬ جای پايش روی دل جا مانده بود...
گفتمش: دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود ٬ تا بخود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود٬ جای پايش روی دل جا مانده بود...
1 Comments:
:0)***
Post a Comment
<< Home